به دلت نگاه می کنند، نه کتابهایت
به نام او که فرمود:
یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِین
خب شاید قدری عجیب باشد برایم پی نوشت در این تراشه های فکر!
راستش را بخواهید، این را برای وبلاگ دیگرم آماده کرده بودم! اما قسمت اینجا شد.
به دلت نگاه می کنند، نه کتابهایت
یا "حواریون از عیسی اطمینان قلبی می خواهند نه استدلال"
برداشت نخست:
ویتگنشتاین* مى گوید:
"آدم هایى که مدام سؤال مى کنند «چرا»، مانند جهانگردانى هستند که در مقابل ساختمانى ایستاده تابلوى اطلاعاتى آن را مى خوانند و چنان سرگرم خواندن تاریخچه ساختن آن عمارت مى شوند که از دیدن خود عمارت باز مى مانند"
به همین ترتیب، باید قائل شد که آدم هایى که مدام سؤال مى کنند :
"چرا خداوند زمین و آسمان ها را آفرید ؟"
"چرا انسان را آفرید"
"چرا بهشت و دوزخ آفرید "
و "چرا حساب و کتاب و میزان و عقاب وضع کرد "
و از دیدن خویشتن خویش و سؤال از چگونگى وضع قلب خود و هواى غالب بر قلب خود باز مى مانند.
برداشت دوم:
یَآ أیَّها الرَّسولُ لایَحزُنکَ الّذین یُسَرِعون فی الکُفر مِنَ الّذین قالوا ءَامَنَّا بِأفوَاهِهِم و لَم تُؤمِن قلوبُهم و مِنَ الّذین هادوُا سَمَّعونَ لِلکَذِبِ سَمَّعونَ لِقومٍ ءَاخَرینَ لَم یَأتوکَ …
“ای رسول! آنان که در کفر شتاب میورزند، از آنهایی که به زبان میگویند ایمان آوردیم و حال آنکه قلوب ایشان ایمان نیاورده است و نیز از آنهایی که جهود شدند و گوش بسیار شنوایی برای دروغها دارند و هم نیز گوش بسیار شنوایی برای قومی دارند که نزد تو نیامدند،… ترا اندوهگین نسازد و … “مائده 41
روشن است که ایمانآوردن و، در نتیجه، ایماننیاوردن امری کاملاً قلبی است. این قلب است که آراء و اندیشهها و، ایضاً، پیام پیامبران را میپذیرد یا رد و طرد میکند.
آیا ما سنتاً و جاریاً بر این تصور نبوده و نیستیم که انسان ابتدا تعقل میکند و - در نتیجه و به تبع آن - به چیزی ایمان میآورد؟
آیا ما سنتاً و جاریاً، مطابق منظر و دیدگاهی درباره معرفت، بر این اعتقاد نبودیم که باورکردن، اعتقادیافتن، پذیرفتن، و ایمانآوردن جملگی اموری یا مقولاتی معقول (عقلانی) هستند؟
آیا ما سنتاً و جاریاً، مطابق بینشی بسیار قدیمی، بر این باور نبودیم که انسان بنیاناً و بلکه تقویماً موجودی عقلی است؟ آیا این بینش با کتاب الله همخوانی دارد؟
برداشت سوم:
اُولَئِکَ الّذین لِم یُرِدِ اللهُ أن یُطَهِّرَ قلوبُهم لَهم فی الدُّنیا خِزیٌ و لَهم فی الاَخِرَهِ عذابٌ عظیمٌ
ایشان آنهایی هستند که خداوند نمی¬خواهد که قلوب ایشان پاک شود؛ و در نتیجه ایشان را در دنیا خواریی است و در آخرت عذابی عظیم" مائده:41
این بخش از آیه شریفه بوضوح نشان میدهد آنان را که خداوند نخواسته قلوب ایشان تطهیر شود در دنیا دچار خواری، و در آخرت گرفتار عذابی عظیم میشوند.
آیا آیه شریفه دلالت ندارد بر این که طهارت و پاکی انسان امری قلبی است؟
آیا آشکار نیست که طهارت قلب، نه طهارت هیچچیز دیگری، چه امر سرنوشتساز و تعیینکنندهای در حیات و ممات بشر است؟
برداشت چهارم:
قالوا نُریدُ أن نَّاکُلَ مِّنها و نطمَئِنَّ قُلوبُنا و نَعلَمَ أن قد صَدَقتَنا و نَکونَ عَلیها مِنَ الشَّهِدِین
“حواریون عیسی ابن مریم گفتند: میخواهیم از مائده بخوریم تا قلوب ما اطمینان یابد، و بدانیم که تو هر آینه راست گفتی و ما بر آن از گواهان باشیم” مائده 113
آیا آشکار نیست که اطمینان یافتن (یا یقین کردن) به امری یا چیزی یا نظر و عقیدهایی، امری کاملاً قلبی است؟
به راستی چرا حواریون از حضرت عیسی ابن مریم (علیه السلام) نخواستند که حضرتش برای ایشان استدلال کند؟
__________________________________
پ.ن
به نام خدا
*.
لودویک ویتگنشتاین فیلسوفی اتریشی بود که اساس فلسفه اش بر" درست فهمیدن لغات و معانی جملات " است.
البته او معمار هم بود و تا جایی که یادم می آید فقط یک! خانه ساخت، آن هم برای خواهرش!
و اگر یادم مانده باشد همه وسائل آن خانه را هم خودش طراحی کرد.
فکر می کنم که خواهرش درباره آن خانه گفته بود: اینجا خانه الهه هاست! و من نمی توانم در اینجا زندگی کنم
**.
این نوشته را از وبسایت واژگان واژگون به امانت گرفته ام. خداوند ایشان و ما را حفظ و هدایت فرماید انشاءالله
لیست کل یادداشت های این وبلاگ